سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویا

دیشب رویایی داشتم 

خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم

با خود خداوند

و بر روی پرده ی شب

تمام زندگی ام را مانند فیلمی دیدم

همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم

روز به روز از زندگی را

دو رده پا بر روی پرده ظاهر شد

یکی مال من و دیگری از آن خداوند

راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت

آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم

در بعضی جاها فقط یک ردپا وجود داشت

اتفاقا آن روزها مطابق با سخت ترین روزهای زندگی ام بود

روزهایی با بزرگترین رنجها ،ترسها و تردید ها و...

آنگاه از او پرسیدم:

خداوندا تو به من گفته بودی که در تمام روزهای زندگی با من خواهی بود

و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم

خواهش می کنم به من بگو چرا در آن روزها مرا تنها گذاشتی...

خداوند پاسخ داد:

فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود

من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت

نه حتی برای لحظه ای

و من چنین نکردم

هنگامی که آن روزها یک ردپا بر روی شنها دیدی

این من بودم که تو را بر دوش می کشیدم


» نظر